تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست..



نکند فراموشم کرده باشی میان این همه روز
که می آیند و گاهی نمی روند حتی ..
میان این همه اتفاق
که دل تو را تنها می گذارد
در لابه لای کلمات..
و گاه احساس می کنی که بغض
روی گلویت اصرار می کند که بماند..
و تو دلت نمی آید رهایش کنی..

من از دستان تو معذرت می خواهم
که ندیدمشان تا بگیرم..
ببخش مرا ..
به عصمت تاریخی ات.
و مهربانی های همیشه ات..


پ.ن : خوب میدانم..آن شب کلمه ای گفتم
که دلت نیامد که تنهایم بگذاری..
نمی دانم چرا آن واژه ها
از یادم رفته است..
که بهانه شوند
برای لبخند های مادرانه ات ..

..

نظرات 6 + ارسال نظر
ابن سینا شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:42 ب.ظ

سلام
خوش به حالتون با این سر پر سودا

az شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 05:00 ب.ظ

استغفرالله!!!!!!!!!!!
!!!
شما هم؟!!

MB یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 04:53 ق.ظ

استغفرالله !!!

به قول شاعر :

نمازم را قضا کرده تماشا کردنت ای ماه
بماند بین ما این رازها..بینی و بین الله!

حسین دوشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:45 ب.ظ

واقعا زیبا بود
ادامه بده.

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:18 ق.ظ

این رو برای 2 نوشته بالا مینویسم

تو دعا ندبه جمعه ای که گذشت,تو رواق
امام حرم آقا به یاد شما افتادم.برای رفع
غم های شما هم دعا کردم.هر چند
در این دنیا دل بی غم...

ابن سینا پنج‌شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:42 ب.ظ

"سر از لبریزی نامت چنان مسرور می رقصد
که جشن گندم است انگار و دارد مور می رقصد
چه کرده جذبه ی چشم تو با آغوش این غربت
که زائر قصد اینجا می کند از دور می رقصد
دو تا چشم پریشان بر ضریحت بستم و حالا
دو تا ماهی قرمز در پس این تور می رقصد
تمام خاک اینجا بوی آهوی ختن دارد
اگر عطار در بازار نیشابور می رقصد
چنان در دستگاه شوق ات افتاد اختیار از کف
که در بزم همایونت کبوتر شور می رقصد
به شوق لمس دستان تو از بسیاری مستی
سه دانه دل میان سینه انگور می رقصد
شفا از سمت آن دست مسیحایی اگر باشد
فلج کف می زند، کر می نوازد، کور می رقصد
جواد اسلامی"
التماس دعا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد