بگذار بگویند زود باور است
آدمی که به خواب و خیالی دل می بندد
و به شوق تو
هیچ غمی را جدی نمی گیرد..
حالا نپرس که
چرا هوای قنوت هایم ابری است..
و مدام می بارد..
و به خورشید پشت ابرها سلام می کند.
و سلام های پنهان را
جواب او می بیند..
و به دانه های تسبیح از لبانش
دل باخته است..

از این بغض به هنگام وضو
یا از ذکر های نورانی پشت خط
می پرسم..
کدام جلوه ی زیبا
به اندازه ی ندیدن نورانی ات
دل آرام است ..

می ترسم
که تو هم مثل واژه های غریب اجدادت
بین کلمات گمراه این صفحه
تنها بمانی..

گفتی که دعا کنم..
گفتم که چطور..

به همان کلمه ی حق غصب شده
و حرمت صاحبش
قسمت می دهم..

برگرد . .