این همه یاد می رود
از تو هنوز غافلم ..



پ.ن : من هنوز تو را نمی دانستم که
اسمت نازنین ات را
برایم نوشتی..
باورم بشود حالا که قلبم
بی قرار تو است
فراموشم کرده باشی؟ ..

پ.ن : نوشته ام که دعای کمیل این هفته به لطف خدا
مزین به نام پدر بزرگوار امام عصر روحی له الفداء است..

فما احلی اسمائکم ..

 إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ

سوره ی مبارکه فاطر - آیه ۲۸ 

 
پ.ن : مرد اگر هست به جز عالم ربانی نیست..

پ.ن :دلم برای زیارت امام رضا (ع) تنگ شده..
باب الجواد (ع) و اذن دخول های چند دقیقه ای.
قسم به خبرهایی که تمام غم ها را یک باره
از دل پاک می کنند..

گر خاطر شریفت رنجیده شد ز حافظ
بازآ که توبه کردیم..از گفته و شنیده ...


پ.ن : امشب توی جمع شاید دو بار از خدا خواستم
که من رو از اهل این جمع قرار بده ..
یاد شهید کاظمی می افتم که خدا را به
دوستان شهیدش ..قسم می داد.


پ.ن : اللهم ان مغفرتک ارجی من عملی..

شب شام غریبان بود..
مراسم که تمام شد حاج آقا به رسم معمول سلام می داد..
سلام ها که رسید به نام نامی حجه بن الحسن (روحی له الفداء)
بغضش ترکید...
و میان جمع که همه از یک دل سیر گریه بر می گشتند
انگشت نما شده بود
آنچنان گریه می کرد که انگار می فهمید سر چه کسی روی نیزه رفته..
و لمس می کرد که دنیای بی حسین چقدر خالی است...
اینقدر گریه کرد که بعضی ها
حتی من که دلم از سنگ است
گریه شان گرفت...و حالا
چند نفری شده بودیم کنار هم..
همه رفته بودند و ما بودیم ..
یکی به دیوار تکیه داده بود..
یکی سرش بین زانوهایش بود
یکی آرام روی صندلی هق هق می زد...

عزاداری برای خیلی ها سنت شده است..
و برای بعضی ها فقط وسیله ی کسب اجر است
اما برای آنها که دور من بودند
غم نبودن حسین خیلی کاری بود..
انگار یتیم شده بودند... و قلبشان آرام نمی گرفت..
به یاد هر زخمی از عزیز فاطمه ضجه می زدند..
یکی شان شروع به نوحه خوانی کرد..
توی عمرم هیچ وقت اونطور سینه نزده بودم..
اینقدر که نفسم بند آمده بود..
اما داغم تازه ی تازه بود و کم نمی شد..
اسم علی اکبر آقا که آمد
غوغایی شد که نگو ...
حالا آنهایی که برای شام رفته بودند
از صدای گریه ها ..متوجه ما شدند
بعضی هایشان به ما ملحق شدند..
و بعضی هایشان فقط نگاه می کردند ..
دل تنگ حسین بود..
و خوب می فهمید..
دنیا بدون حسین تا قیامت یتیم است..
حسینی که لطمت علیه حور العین است..
حسینی که بکت علیه السماء و سکانها..
حسینی که زمینی ها تنهایش گذاشتند
تا به زندگی شان برسند
و آسمانی ها
زندگی شان را گذاشتند تا به حسین شان برسند..

از من جدا مشو که تو ام نور دیده ای . ..



پ.ن : می دانم..نباید دیگر داغی قلبم را بنویسم
باید بگذارم تمامش ذره ذره به پای تو نوشته شود..
تویی که همیشه با من بوده ای..
در زمین و آسمان..
و من هنوز با تمام چروک های پیشانی ام
اسم تو را می خوانم
و در خاطرم لحظات دل انگیز تو است..
و دست تو را می بوسم
و به صورتم می کشم تا یادم بماند
که این اشک ها جای لطیف دست های تو بوده روزی..

پ.ن : شوقی در دلم است..آتشی که
بی تاب و بی قرارم کرده..
نه که زندگی برایم قفس باشد نه ..
برای من زندگی چون همیشه با تو بوده..
لذت دارد..از اینکه نام تو را هنوز
می برم..
و تو جوابم می دهی ..
و آیه آیه گریه می کنم
و تو می بینی ام..

پ.ن : من از خیلی کلمات اینجا توبه کرده ام..
من از خودم و خیلی های دیگرم
به خدا پناه می برم..
اعوذ بالله ان اکون من الجاهلین
..

به من برگرد..
و مرا بین کلمات همیشه ام
نگه دار ..